«حول الدین و الدوله»، «الطریق الی الاتحاد الإسلامی»، «نحن و الإسلام»، «تحت رایه الإسلام»، «أعداء الإسلامیه»، «المجتمع المریض»، «إقبال الشاعر الثائر»، «الإسلامیه و المذاهب الأدبیه»، «شوقی فی رکب الخالدین»،«لمحات من حیاتی»، «تجربتی الذاتیه فی القصه الإسلامیه» و «رحلتی مع الأدب الإسلامی»
س) کتابهای پزشکی
«فی رحاب الطب النبوی»، «الصوم و الصحه»، «مستقبل العالم فی صحه الطفل»، «سلسله المکتبه الصحیه».
۲-۱-۴ جایگاه نجیب کیلانی در ادبیات معاصر عربی
بی شک میتوان کیلانی را از جملهی ادبای برجسته و تاثیر گذار ادبیات معاصر ادبیات عرب به حساب آورد. به خصوص در زمینهی ادبیات اسلامی، او یکی از پیشتازان بلا منازع این عرصه به شمار میرود به گونهای که به قول عبد الله طنطاوی میتوان او را پیشوای به حق در ادبیات اسلامی نام نهاد(طنطاوی، ۱۹۹۵م ۴۲). او با آثار متعددش صفحات تازهای در ادبیات معاصر عرب گشود و هم اکنون میبینیم که بیشتر این آثار به زبانهای مختلف دنیا از جمله انگلیسی، فرانسوی، روسی، ترکی، چینی، فارسی، اردو، ایتالیایی و اندونزیایی ترجمه شدهاند. از جمله آثار ترجمه شدهی او به زبان فارسی میتوان رمانهای«مردی که ایمان آورد»، «در جستجوی آزادی»، «شبهای ترکستان»، «قهرمانان شمال» و «قدس در فراق فاروق» را نام برد.
شخصیت زاهدانه و ساده زیستی کیلانی و نیز دور بودنش از مراکز فرهنگی مهمی مانند قاهره و سکونتش در امارات سبب شده که آنچنان که باید و شاید در میان مردم شهرت پیدا نکند اما واقعیت این است که او نزد ادبا و اندیشمندان اسلامی به عنوان شخصیتی شناخته میشود که با آثار هدفمند و متعهد خود از طریق فنون ادبی مختلف مانند داستان، رمان، شعر و پژوهشهای ادبی، موهبتهای خود را در خدمت به اسلام و دعوت اسلامی به کار برده است(قتایه،۱۹۸۳م شماره صفحه؟).
او از جمله نویسندگانی بود که رمان را از سرزمین خود فراتر برده و با آن در سرزمینهای بسیار گشته و با محیطهای مختلف به تعامل پرداخته است. او با رمان«الظل الأسود» به اتیوپی، با«دم لفطیر صهیون» و«علی أسوار دمشق» به دمشق، با«عمالقه الشمال» به نیجریه، با«عمر یظهر فی القدس» به فلسطین، با«عذراء جاکرتا» به اندونزی و با«لیالی ترکستان» به ترکستان رفته است. کیلانی با این رمانها به بیان مشکلات و بحرانهای این سرزمینها پرداخته و به صورت موفقیت آمیزی توانسته تاریخ، فرهنگ و اوضاع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی آنها را به تصویر بکشد.
«به نظر میرسد از بارزترین ویژگیهای ادبیات کیلانی این است که در آثار خود توجه زیادی بر تمرکز بر مواضع انقلابی و فکری پرمحتوا در تاریخ اسلامی دارد. او با این کار سعی دارد تصویری روشن از تاریخ اسلام ارائه دهد. تصویری که در آثار دیگر داستان نویسان از جمله جرجی زیدان آن را در قالبی تاریخی ساخته و پرداختهی دست کنیزان و جاریه ها و سرشار غدر و خیانت نشان داده شده است»(همان شماره صفحه).
زمانی که عرصهی نقد ادبی- به جز مواردی معدود- از کتابهایی در زمینهی ادبیات و نقد اسلامی خالی بود کیلانی اقدام به نوشتن کتابهایی در این زمینه نمود و کتابهای«آفاق الأدب الإسلامی»، «الإسلامیه و المذاهب الأدبیه»، «الأدب الإسلامی بین النظریه و التطبیق»، «مدخل إلی الأدب الإسلامی» و«تجربتی الذاتیه فی القصه الإسلامیه» و … را به رشته تالیف درآورد. برای همین است که نجیب محفوظ در سال (۱۹۸۹م) از او به عنوان «نظریه پرداز ادبیات اسلامی در عصر حاضر» یادکرد(www.islamonlin.net). و«انجمن ادبیات اسلامی» نیز در مراسمی از او تقدیر نمود و در میان جمعی از جوانان مسلمان، جایزهی«پیشوای داستان نویسی اسلامی» را به او اهدا نمود(القاعود ۱۹۹۶ ۳) کیلانی در واقع توانسته است با نوشتن تعداد زیادی داستان و رمان، نمونهای اسلامی در زمینهی رمان و داستان عرضه نماید(همان ۱۳).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۲-۲ بینامتنی
یک هنرمند خواسته یا ناخواسته از عوامل متعددی تاثیر میپذیرد و این تاثیر پذیری در آثارش نمایان میشود. متونی که یک نویسنده در سیر مطالعاتی خود میخواند بخش اعظم سرمایهی معرفتی وی را شکل میدهند، بنابراین اثری که نویسنده از خود بجای میگذارد در واقع حاوی متون دیگری است که نویسنده از آنها تاثیر گرفته است.
«بینامتنی» یا همان«تناصّ» که یکی از گرایشهای نقد جدید به حساب میآید، از تعامل دو یا چند متن با یکدیگر بحث میکند. اسلوب بینامتنی ممکن است بر این امر استوار باشد که متن جدید در بردارندهی متون، افکار و شخصیتهای پیش از خود باشد و شاعر، آنها را به گونهای به کار گیرد که در خود ذوبشان کند و از این راه آفاق اسطورهای، دینی و تاریخی در مقابلش باز شود و متن جدید را سرشار از دلالتها و معانی نو سازد. آنچه در تناص مهم است، ساختار ادبی جدیدی است که متن را به گونهای نو ارائه دهد( رستم پور ملکی،۱۳۸۴ ۱۷).
برای توضیح بیشتر مفهوم بینامتنیت، آن را از منظر لغوی، اصطلاحی و نیز از دیدگاه نقد عربی و غربی بررسی کرده و به توضیح انواع آن خواهیم پرداخت.
۲-۲-۱مفهوم بینامتنی از نظر لغوی
تناص در لغت از ریشهی«نصص» میآید، این لفظ در معجمهای عربی اینگونه معنا شده است نصّ الشئ رَفَعَه ، نصّ الحدیث إلی فلان رفعه إلیه، نصُّ کلّ شئ منتهاه، نصَّص الشئ حرَّکه(الرازی،۲۰۰۶م ۲۷۱) و نیز نصّ المتاع جعل بعضه فوق بعض، نصّ الشئ أظهره(الفیروزآبادی،۲۰۰۵م ۵۶۸) و نیز نصّ الشئ آن را بلندش کرد و برداشت، نصّ الحدیث سند آن سخن را ذکر کرد تا به گویندهاش رساند، نصّ المتاع کالا را روی هم چید، نصّ الشئ آن چیز را تکان داد(معلوف ۱۳۸۴ش ۱۹۳۹) تناصّ مصدر فعل باب تفاعل است، هم معنای مشارکت را میرساند و هم برای متعدی کردن افعال به کار میرود .
با بررسی فرهنگ لغتهای عربی به ویژه فرهنگهای قدیمی مشخص میشود که کلمهی تناص در معنای معاصر آن در آنها یافت نمیشود و تنها چیزی که توجه محقق را به خود جلب میکند معانی ارائه شده از فعل«نصّ» است که تا حدودی به معنای اصطلاحی تناصّ نزدیک است؛ برای نمونه ابن منظور می گوید نصصت الشئ إذا جعلت بعضه علی بعضٍ(ابن منظور، ۱۹۹۲م ماده نصّ) و نیز فیروز آبادی«انتَصّ» را اینگونه معنا کرده است انقبض و انتَصب و ارتَفع(الفیروزآبادی، ۲۰۰۵م ۵۶۸) که به معنای ازدحام کردن و جمع شدن بوده و به معنای اصطلاحی تناص نزدیکند، چرا که تداخل متون که مفهوم پایهای بینامتنی است به معنی جمع شدن متون دیگر در متن جدید است. از سویی دیگر کلمهی تناصّ با«النصّ» هم ریشه میباشد که این هم جبنهی دیگری از ارتباط معنایی بین آنهاست، از این نظر که متن اساس عملیات بینامتنی میباشد.
این اصطلاح در زبان عربی پس از ترجمه کتابهای اروپایی در زمینه نقد متون به کار گرفته شد و همانطور که در ادامه هم میآید در بلاغت قدیم عربی مباحثی نزدیک به این مفهوم وجود داشته است. دکتر حسین جمعه میگوید«تناص مانند دسته چک جدید به جای ارز قدیم است هرچند ظاهرشان با هم متفاوت باشد» (جمعه، ۲۰۰۳م ۱۶۷) بنابراین «تناصّ» اصطلاحی جدید برای یک ظاهر قدیمی است.
معادل لفظ «نصّ» یا همان «متن» در زبان لاتینی«text» میباشد که به معنای«بافت یا طرح» است «واژهی متن(text) نزد غربیها دارای دلالت یونانی است و به معنی بافت پارچه میباشد؛ و عربها نیز مانند غربیها کلمهی متن را بافت رنگین از قبیل پوشش و پارچه گلدار ابریشمی و پارچهی یمنی و… معنی کردهاند همانطور که نزد جاحظ، ابن طباطبا، عبد القاهر و… این امر را مشاهده میکنیم»(همان ۱۳۶).
براساس این تعاریف میتوان گفت که«نصّ یا متن بافتهای از کلمات است که به هم دیگر میپیوندند»(الزناد، ۱۹۹۳م ۱۲).
تعریف«متن» چه در ادب عربی قدیم و چه در ادب غربی جدید در یک نقطه با هم مشترک است و آن اینکه برای تشکیل یک متن باید تار و پودهای کلمات را با هم دیگر بافت، تا بتوان به یک متن منسجم و معنا دار رسید و حتی برای تشکیل این متن معنا دار میتوان از متون گذشته بهره برد و«متن یا بافت و یا نقش در ادب عربی قدیم، کانون گستردهایی است که عناصر تاریخی گذشته در آن جمع میشوند و این عناصر یا با آگاهی شاعر و یا بدون آگاهیش انجام میگیرد»(السعدنی، ۱۹۹۱م ۸۲).
۲-۲-۲ مفهوم بینامتنی از نظر اصطلاحی
اصطلاح«تناصّ» یکی از اصطلاحات حوزهی نشانه شناسی جدید به شمار میرود. این اصطلاح از ابتدای ظهورش به عنوان یک رویکرد نقدی مراحل مختلفی را گذرانده تا به شکل امروزی رسیده است(الأحمر، ۲۰۱۰م ۳۶۲) در زیر سعی بر آن است که به طور خلاصه بر معنای این اصطلاح نظری افکنیم.
دکتر شجاع مسلم العانی مفهوم تناص را اینگونه بیان میکند«اگر بنابر تعبیر پول فالیری یک شیر را مجموعه ای از گوسفندان هضم شده بدانیم پس یک متن ادبی از هر نوعی که باشد نیز مجموعه ای از گفته های دیگران و متن هایشان است که متن جدید آنها را در خود هضم نموده و بروز داده و به بخشی از خود تبدیل کرده است بر این اساس کلمهای بکر که کسی آن را تلفظ نکرده باشد وجود ندارد»(العانی، ۱۹۹۹م ۶۰).
بنابراین«بینامتنیت مجموعه ای از ابزارهایی است که نوشتار یک متن برآن استوار است و این امر برتفاعل متن تولید شده با متون ماقبل و معاصر خود استوار است» (الأسدی، ۲۰۰۱م ۷۱).
آنچه که مسلم است این است که نمیتوان متن ادبی را فقط یک ساختار مستقل دانست که ادیب به تنهایی و براساس افکار خود دست به تولید آن زده است بلکه او در فضای متنی که در دسترس دارد، میتواند با متون گوناگون و متنوع، کنش و واکنش داشته باشد. از این لحاظ متن مفهومی تکراری پیدا میکند که هر لایهی متنی در کنش متقابل با متون دیگر دامنهی متن بودن خود را گسترش میدهد. این روندی روان و باز و بیپایان در بین متون است(سجودی، ۱۳۸۳ش ۶۳).
«در واقع متن، متشکل از نوشتارهای چندگانه و برگرفته از گفتمانهای مختلفی است که به شکلی خاص جریان داشته است. درهر صورت نویسنده پدیدآور مدعی بزرگ و نابغهای خلاق نیست، بلکه ترکیبگر است؛ کسی است که مواد اولیه را در زبان گرد آورده و هماهنگ میکند. از این حیث ادبیات به نوعی به تکرار بدل میشود»(تلخانی، ۱۳۸۸ش ۵).
همچنین در زمینهی بینامتنی و مفاهیم و چگونگی آن ناقدان معتقدند که بینامتنی فقط ترجمه یا اقتباس یا تقلید یا وارد شدن متنی در متن دیگر نیست بلکه همانندی و جذب متن اول است تا در لابهلای آن، متن جدیدی شکل گیرد. بنابراین«بینامتنیت وسیلهای لازم برای هر متنی می باشد، با هر گونه ویژگی و جنسی که آن متن داشته است و در هر زمان و مکانی که باشد. و نیز بینامتنیت تغییر و تحوّل در معنای اوّل و کیفیت و چگونگی عمل متقابل و واکنش با متون است»(بقشی، ۲۰۰۷م ۱۱- ۹۴) بنابراین تناصّ در نقد ادبی فقط بسته به ورود متنهای مختلف در هر نوع متنی نیست و میتوان گفت تعاریفی چون تضمین، اقتباس، سرقت ادبی، تلمیح و… که در بلاغت وجود دارد، ساده ترین تعاریف برای اصطلاح تناص میباشند.
در کل میتوان گفت بینامتنی بر تعامل و مشارکت بین متون استوار است و این امر نیاز به شناخت قبلی در مورد متون گذشته دارد«زیرا متن بر دگرگونی و تغییر متون گذشته و مجسم نمودن آن در متن اصلی تکیه میکند و متن حاضر و متن غایب را در یک بافت هماهنگ با هم جمع میکند بهگونهای که قادر به کشف و فاش نمودن اسرار متن برای هر خوانش سریعی باشد که آن را در شبکهای کلیتر از متون وارد کند»(السعدنی، ۱۹۹۱م ۸).
«هنگام خواندن یک متن، آگاهانه یا ناآگانانه آن را در چارچوبی از زبان و دانش که جامعتر از چهارچوبهای منحصر به یک نویسنده، در یک دوره، و با یک معیار ادبی خاص است، قرار میدهیم»( تلخانی، ۸۸ ش ص۶).
لازم به ذکر است که در عملیات نقد بینامتنی لازم است میزان موفقیت نویسنده در بکارگیری متن یا متون غایب در راستای هدف هنری نیز سنجیده شود. دراین پژوهش سعی شده نحوهی بکارگیری مستقیم و غیرمستقیم متون قرآن، سنت، شخصیتهای دینی، حوادث تاریخ اسلام و… در آثار کیلانی بررسی شود و نیز اینکه وی چگونه اصول و مفاهیم دینی را در پهنهی رمانهایش کارگذاشته و یا به صورتی ناخودآگاه از این مفاهیم و اصول متاثر بوده است که در فصل سوم به تفصیل به آن خواهیم پرداخت.
۲-۲-۳ جایگاه بینامتنی در نقد غرب
ریشه های اصطلاح تناص را میتوان در آثار فرمالیستهای روسی جستجو کرد، علی رغم اینکه این اصطلاح به شکل دقیق در متون آنها دیده نمیشود اما اشاراتی واضح به این مفهوم در گفته های«جاکسون» و«تینیانوف» وجود دارد که آنها پژهشگر را« فرا میخوانند تا افقهای خارج از متن را بنگرند و روابطی که این متن را به متون دیگر پیوند میدهد را مورد برسی قرار دهند. این خود اشارهای از ساختارگرایان روسی-به مفهوم تناصّ- است که بعدا توسط باختین و کریستیوا پا به عالم وجود گذاشت»(الأحمر، ۲۰۱۰م ۱۴۴).
محققان بر این باورند که میخائیل باختین مفهوم نظری این اصطلاح را به ارث برده هرچند خودش هیچگاه اصطلاح بینامتنی را بکار نبرد. او«پدیدهی بینامتنی را بررسی نمود، بدون اینکه این اصطلاح یا هر کلمهی روسی دیگری را که هم معنی آن است به کار برده باشد و به جای آن اصطلاح(ایدیولوجیم) را که به معنی(دیالوگ) است به کار برده که به موفقیت چندانی دست نیافته است»(سومفیل، ۱۹۹۸م ۶۲؛ الأحمر، ۲۰۱۰م ۱۴۴).
دیدگاه باختین بر این امر استواراست که تداخل متون امری حتمی است، او با تعمق در طبیعت متون رمانهایی که بررسی نمود همچنین شیوهی ورود این متون به رمانها متوجه گونههایی از تداخل متون شد؛ گرچه نام بینامتنی را بر این کارش نگذاشت اما تمرکزش بر دو عنصر تعدد یا همان چند صدایی داخل متن و عنصر گفتگو بود. او همچنین به اصطلاح تضمین به عنوان یک اصطلاح مرتبط با تداخل متون نیز اشاره کرد«به نظر باختین نوعی از کارهای ادبی وجود دارد که با تعدّد اصوات در گفتار متمایز میشود و در مقابل آن کارهایی دیگر وجود دارد که وحدت دیالوگ دارند؛ بنابراین اولی را کارهای مکالمهای(حواری) مینامند مانند داستانهای داستایوفسکی، به گونهای که تعدادی صوت در سطح داستان از جاهای مختلف دیالوگ صادر میشود و دومی را کارهای مونولوژی مینامند مانند داستانهای تولستوی، به این صورت که یک صوت واحد داستان را به پیش میبرد»(الخشاب، ۱۹۹۴م ۸).
اگر در نظر باختین دقت کنیم مصادیق واقعی آن را در زندگی روزمرهی خود مشاهده میکنیم، چرا که صحبتهای ما از گفته های دیگران خالی نیستند؛ گاهی ضرب المثلهایی بر زبان میرانیم، شعری میخوانیم، به آیات و احادیث استناد میکنیم و یا شخصی را نماد شخصی دیگر قرار میدهیم در هرحال صحبتهای ما تا حدود زیادی اسیر گفته های دیگران میباشند. یک رمان و یا شعر نیز اینچنین است، چرا که نوشتار و گفتار تاثیر و تاثر متقابل از هم دارند و یک رمان نویس یا شاعر همیشه از سرمایهی واژگانی و معرفتی در همهی سطوح خود متاثر است.
پس از باختین و با تأثر از وی در ابتدای دهه های هفتاد قرن گذشته این«ژولیا کریستیوا» ناقد بلغارستانی بود که اصطلاح تناص را برای اولین بار بکار برد، این اصطلاح برای اولین بار توسط او در خلال تحقیقاتش که در دو مجلهی«تل کیل» و«کریتک» در سال(۱۹۶۶م) و(۱۹۶۷م)میلادی نگاشته بود، مطرح شد(الأحمر، ۲۰۱۰م ۱۴۵) و (بقشی، ۲۰۰۷م ۱۶-۱۷)؛ (آلن، ۱۳۸۰ش ۷).
از نظر وی«هر متنی چون تابلویی مرکب از کاشیهای گوناگون از نقل قولهایی متعدد تشکیل شده و هر متنی به منزلهی جذب و دگرگون سازی متون دیگر است»(الزغبی، ۲۰۰۰ ۱۲). او این پدیده را برای همهی متون اجتناب ناپذیر و حتمی میداند و میگوید هر متنی خواه ناخواه(به صورت ناخودآگاه) از متون دیگر تاثیر میپذیرد.
کریستیوا روابط بینامتنی را با الهام از باختین گسترش داد و واژهی بینامتنیت را وضع کرد. او کلیه متنها را متون مکالمهای میداند و از نظر وی بینامتنیت یعنی روابط متنهای گوناگون موجب توسعه و پویایی متون میشود؛ «هر چند که سوسور و باختین در شکل گیری پدیده بینامتنی نقش زیادی داشتند اما هیچ یک از آنها عملاً اصطلاح بینامتنی را به کار نبردند بر همین اساس افتخار ابداع آن، نصیب کریستیوا میشود»(آلن، ۱۳۸۰ ۱۹). وی تحت تأثیر الگوهای آنها قرار گرفته و همواره در پی آن است که بینشها و نظرات عمدهی آنها را با هم تلفیق کند.
استفاده ژولیا کریستیوا از واژهی مکالمه و دوسویگی که از مطالعهی آثار باختین به دست آورده است، او را با نگرش بینامتنی رو به رو ساخته است(عدد من الکتّاب، ۱۹۹۷م ۱۸۷-۱۸۸).
کریستیوا خود میگوید«مکالمه و دوسویگی مرا به این نتیجه رساندند که زبان شاعرانه، در فضای درونی متن و نیز فضای رمان متون مختلف، زبانی مضاعف است» (آلن، ۱۳۸۰ش ۶۳).
به این ترتیب بود که مفهوم بینامتنی تکامل پیدا کرد و اهداف و افقهایش به تدریج نمایان شد بگونهای که به محور بسیاری از پژوهشهای نقدی در غرب بدل شد. این فرایند مرهون تحقیقات پژوهشگران زیادی بود که سعی در روشن کردن چهارچوب مفهوم بینامتنی و تطبیق آن بر متون ادبی قدیم و جدید داشتند که در این میان کار گروه مجلهی تیل کل یعنی میشل فوکولت، رولان بارت، ژاک دریدا، ژولیا کریستیوا و فلییب سولر و… بیشترین سهم را داشتند(تودوروف و آخرون، ۱۹۸۷م ۱۰۹).
رولان بارت این اصطلاح را در کتاب«لذت متن» و«نظریه ی متن» بکار برد و در تعریف آن نیز گفت هر متنی خود بینامتنی است و متون دیگر در سطوح مختلف در آن پدیدار میشوند بگونهای که درک آن هم سخت نیست؛ پس هر متنی چیزی غیر از شاهد مثالهای قبلی نیست(الأحمر، ۲۰۱۰م ۱۴۶) در این تعریف بارت، ابداع نویسنده متن را ملغی میشمارد و کار وی را در جمع آوری شاهد مثالها خلاصه میکند که این حکم نمیتواند صحیح باشد، چرا که متن جدید هرچند هم که سرشار از متون دیگر باشد هیچگاه نمیتواند از تاثیرات نویسنده خالی باشد و او حتما جای پای خود را برجای خواهد گذاشت، که میزان این امر بسته به متنهای مختلف در نوسان است.
همچنین جرار ژنت هم یکی از ناقدانی است که روی مفهوم بینامتنی پژوهشهای زیادی داشته است«ژنت دامنهی مطالعات کریستیوا را گسترش میدهد و کوشش میکند تا هر رابطهای که یک متن میتواند با غیر خودش داشته باشد را به طور نظامند مطالعه کند بر همین اساس او واژهی جدیدی یعنی«ترامتنیت(trans)» را ابداع و مورد استفاده قرار داد. ژنت ترامتنیت را به پنج دسته تقسیم میکند که این پنج دسته به دلیل نوع ارتباطی که یک متن با متن دیگر دارد از هم متمایز میشوند و عبارتند از بینامتنیت(inter)، پیرامتنیت(para)، فرامتنیت(metat)، سرمتنیت(arcit) و بیش متنیت یا زبر متنیت(hyper).»(نامور مطلق، ۱۳۸۹ش۱؛ الأحمر، ۲۰۱۰م ۱۴۶).
ناقدان براساس دیدگاه خود متن را تجزیه و تحلیل میکنند برخی چون کریستیوا و ژنت به خود متن، برخی دیگر چون رولان بارت به مؤلف و برخی دیگر چون باختین به مخاطب میپردازند و بدین گونه تحلیل متنی یک منهج و روش مستقل نیست بلکه راه های گوناگون برای تحلیل متن و ارتباط آنها و عناصر تشکیل دهندهشان وجود دارد و این راه ها بر اساس دیدگاه ناقدان و روش های نقدیشان متفاوت است و شیوهی نقدی«بینامتنی» تنها یکی از روش های نقدی است که ناقدان به وسیلهی آن به تحلیل متون ادبی میپردازند.
۲-۲-۴جایگاه بینامتنی در نقد عربی
با کمی تأمل در مفهوم تناص و اصطلاحات بلاغت عربی میتوانیم بگوییم وجه مشترک هر دو در سادهترین شکل عبارت است از انتقال معانی یا الفاظ و یا جزئی از آنها از یک متن به متن دیگر یا از یک اثرادبی به اثری دیگر. با این وصف اگر در در تاریخچه ی اصطلاح بینامتنی در نقد غربی دقت کنیم نشانی از تأثرش از نقد عربی نمی یابیم. هر چند در بلاغت عربی اصطلاحاتی وجود دارد که میتوان آنها را اشکالی از تناص خواند، به همین خاطر لازم است معادل موازی با آن را در نقد عربی(قدیم و جدید) بررسی نمایم.
«شکی در این نیست که ناقدان قدمای ما با مفهوم تناص با نامهای مختلف دیگری از جمله سرقات، اقتباس، معارضه، تضمین و…. آشنایی داشتهاند ،اگر چه مهمترین این اصطلاحات سرقات بوده که اغلب بلاغیون از جمله ابن سلّام جمحی، جاحظ، آمدی و جرجانی و…. پیرامونش بحث کرده اند»(الأحمر، ۲۰۱۰م ۱۵۳). «دکتر محمد بنیس این مطلب را بیشتر توضیح میدهد که شعر قدیم عربی از همان دوران جاهلی به ارتباط با دیگر متون علاقه داشته است به عنوان مثال مقدمههایی که شاعران بر ویرانهها میگفتند»(معاش، ۲۰۰۴م ۱۶).
در موازنه آمدی بین ابوتمّام و بحتری و«متنبّی و خصومه» توسط جرجانی میتوان نمونه های متعددی از تناص در شعر عربی یافت، همچنین مقارنه و تطبیقی که بین شاعران انجام میشود، میتواند به عنوان نمونهای از تناص نام برد و در تعریف آن آمده است«ادبیات تطبیقی یا مقارنه، سیر آداب و فرهنگها را در ارتباطشان با یکدیگر ترسیم و شرح میکند» (غنیمی هلال، بیتا ۲۵).
دکتر احمد زغبی معتقد است«اقتباس، تضمین، استشهاد، تشبیه و مجاز و امثال آن در نقد عربی قدیم مفاهیم یا اصطلاحاتی هستند که وارد مفهوم بینامتنی در شکل جدید آن می شوند و معنی جدید توسعه و عمق یافته به گونهای که این اصطلاحات را در بر گرفته و عناصر جدید و موضوعات بینامتنی دیگری هم به آن افزوده میشود»(الزغبی، ۲۰۰۰ ۱۹).
ناقدان قدیم عرب چون ابن سلّام در کتاب«طبقات فحول الشعراء»، ابن رشیق قیروانی در کتاب«العمده»، ابن قتیبه در«الشعر و الشعراء»، مبرّد در کتاب«الکامل»، جرجانی در کتاب«دلائل الإعجاز» و برخی دیگر به این موضوع با شیوه های گوناگون اشاره کردهاند؛ به عنوان مثال، جرجانی میگوید«میتوان کلام را از نظر معنایی از صورتی به صورتی دیگر تغییر داد بدون این که چیزی از لفظش تغییر کند یا این که کلمهای را از جایی به جایی دیگر انتقال داد. همین مجال تفسیر و تبیین را گسترده میکند به گونهای که ممکن است یک کلام چند تفسیر را در بر گیرد یا یک بیت را به چند شکل شرح داد»(جرجانی،۲۰۰۴م ۳۷۴-۳۷۵).
شکی نیست که تناص در شکل جدید آن کشف غرب است، ولی این اصطلاح، وحی نیست که از آسمان بر غربیها نازل شده باشد. تناص بر اساس آنچه گفتیم شبیه هوایی است که تنفس میکنیم، در نتیجه تناص پدیدهای قدیمی است و همه فرهنگها از جمله ادبیات عرب آن را با عناوین مختلفی میشناسند. در حقیقت ناقدان قدیمی عرب صراحتاً این لفظ را به صورتی که کریستیوا بیان کرده، نمیشناسند ولی این امر باعث نمیشود که ما تصور کنیم که در ریشه های ادب عربی در مورد آن بحث نشده، زیرا ادبیات عرب از جمله فرهنگهای جهانی است که مسائل مربوط به تناص را بدون بررسی نگذاشته و در مورد آن به تحقیق و پژوهش پرداخته است.
هر چند تناص مفهومی است که در ادبیات گذشته موضوعیت داشته است اما هیچگاه این اصطلاح نمیتواند دقیقاً معادل عناوین بلاغت قدیم باشد، زیرا تناص یک پدیده است و در هم آمیختن متون را تناص گویند. البته میتوان این اصطلاحات بلاغی قدیمی را مرتبط با تناص یا بینامتنیت دانست، بر این اساس میتوان گفت نشانه های بینامتنی«در نقد عربی قدیم در دو زمینهی بلاغت و نقد ادبی یافت میشود و ناقدان عرب معتقدند که بینامتنی در حوزهی صرف و نحو وارد نمیشود، زیرا ویژگی خاصی در آن وجود ندارد که مرتبط با این قضیه باشد. اصطلاحاتی چون تلمیح، اقتباس و تضمین که در زمینه بلاغت ظهور یافتهاند به بینامتنی اشاره میکنند»(عزام، ۲۰۰۵ ۳۷).