سپس روح به همراه عقل از دروازه ی زمان عبور می کند:
تا اینجا روح صفات ذّمیمه ی نفس خود و اثر چهار عنصر و طبایع آنها را در خویش بازشناخت. در اینجا مرحله ی تازه ای از سلوک روح آغاز می شود. رمز این سلوک عبور از هفت سیّاره است که به طور تمثیلی بر طبقات مختلف مردم و صفات ناپسند آنها دلالت می کند.
نگاه روح در اینجا متوجه خارج از خود است. نام این مراحل را با اصطلاحات خود سنائی یاد می کنیم:
فلک قمر: رمز صفات فیلسوفانی که به خالق قائل نباشند.
فلک عطارد: رمز صفات عامه ی خلق یا ارباب تقلید.
فلک زهره: رمز صفات طبایعان (دهریان)[۴۷].
فلک آفتاب: رمز صفات ستاره پرستان و منجّمان.
فلک مریخ: رمز ائمه ی ظن.
فلک مشتری: رمز خودنمایان و ریاکاران
فلک زحل: رمز صفات نفس پرستان.
فلک البروج: رمز جمهور مقلدان عالم ملکوت.
این سلسله مراتب معنوی که مراحل سلوک روحانی را از طریق رمز ستارگان معین می کند. مقتبس از نظام سلسله مراتبی فلسفی است و در داستان هایی که از زبان حکمی و فلسفی متأثرند، دیده می شود. سلسله مراتب عالم کبیر که جهان خاک یا عالم تحت فلک قمر را از طریق فلک هفت سیّاره به انضمام فلک البروج و فلک الافلاک (جمعاً ۹ فلک) به ملکوت اعلی یا عقل کل متصل می سازد، نظامی است فلسفی که به واسطه ی مماثله ای میان عالم کبیر و عالم صغیر، رمز تکامل روح است از مرتبه ی دانی به عالی یعنی مرتبه ی انسان کامل که همانا حقیقت محمدیه یا نور محمدی است. با عبور از این افلاک که به راهنمایی عقل صورت می گیرد، روح به آخرین فلک یعنی فلک الافلاک یا فلک نهم قدم می گذارد و بدین ترتیب وارد اقلیم نور می شود. با ورود به اقلیم نور بخش پایانی و نهایی سفر روح رقم می خورد. این قسمت که (در صورت در نظر نیاوردن بخش انتهایی یا مدیح) کوتاه ترین بخش مثنوی است، از دو قسمت اصلی تشکیل می یابد، ابتدا ورود روح به فلک الافلاک که به تعبیر سنائی رمز صفت نفس کلّی و روحانیان است و پس از آن ورود به مرتبه ی عقل کل که سنائی آن را رمز صفت کروّبیان و ارباب توحید معرفی می کند.
در این مرحله است که مقام انسان کامل بر روح محقق می گردد و سفر روح به سوی معاد به پایان خود می رسد.
بدین ترتیب سفر روح از سه مرحله ی اصلی تشکیل یافته است. ابتدا جهان ظلمانی که سنائی از آن به دوزخ تعبیر کرده است و حرکت از این مبدأ به طرف مقصد نور به راهنمایی قوه ی عاقله صورت می گیرد. دوم عالم افلاک و هفت ستاره که مرتبه ی تزکیه ی نفس و شناخت روح است، سوم ورود به اقلیم نور محض و تحقق مرتبه ی انسان کامل یا کمال انسانی.
۱۱-۳ چکیده ی کمدی الهی
منظومه ی عرفانی کمدی الهی نیز شرح تمثیلی سفر روح است به راهنمایی عقل در پیمودن راه کمال از دوزخ، که رمز عالم خاک و تعلقّات مادّی است؛ تا بهشت ملکوتی اتحاد عرفانی. در این منظومه، راوی – دانته که از زبان روح سخن می گوید به بیان مکاشفه ا ی روحانی که بر وی عارض شده و به موجب آن وی با عوالم دیگری رو به رو شده است، می پردازد. در آغاز منظومه، روح می کوشد تا از جنگل تیرگی و اوهام که دیدگانش به آن گشوده شده است بگریزد، ولی به واسطه ی خطاهای خود از رسیدن بر فراز تپه ای که عبور از تیرگی جنگل را ممکن می سازد باز می ماند. در اینجا با صورت مثالین یا شبح شخصیّتی به نام «ویرژیل» رو به رو می شود که در حقیقت روح ویرجیلیوس شاعر بزرگ عهد شرک است که در امپراطوری روم می زیست. ویرژیل در کمدی الهی دانته مظهر قوه ی عقلانی و به طریق اولی نفس ناطقه ی بشر است که از طرف عقل کل مأمور می شود تا راوی را از نه حلقه ی جهنم (که رمز طبع و نفس و آثار گناه است) عبور داده به بالا رفتن از هفت پله ی برزخ هدایت کند. برزخ مظهر تأدیب نفس و میل نفسانی به مطلوب خویش و مظهر تزکیه ی روح از آثار گناه است که وی هنوز از مرحله ی قبل با خود حمل می کند.
ویرژیل راوی را به سوی مکانی به نام «بهشت زمینی» هدایت می کنند که مرحله ای شادمانه در سلوک عرفانی روح است و بر اثر تحمّل رنج و ریاضت حاصل شده است. در برزخ است که راوی با شخصیّتی به نام «ماتیلده» رو به رو می شود. این شخصیت مظهر محبّتی است که بر اثر عنایت و جذبه ی الهی در دل سالک شعله ور می گردد و خود را به صورت «عدل» جلوه گر می سازد. در این مرحله روح به درک حقایق دینی و تاریخی نایل می گردد چنان که گویی در جشنی با لباس های مبدل به صورت تمثیلی حضور یافته است، و برای اشراق در مرحله ی بعدی آماده می شود. ویرژیل در سرود سی ام، دانته را ترک می گوید. وی که در گذشته او را از طبقات دوزخ و هفت طبقه ی برزخ عبور داده بود و به بهشت زمینی رسانده بود، اکنون جای خود را به شخصیّتی دیگر به نام بئاتریس می دهد که مأموریت او راهنمایی روح در بهشت و در طی مراحل آن است. علّت این جابه جایی این است که عقل و ادراک انسانی که ویرژیل مظهر آن است، از این حدّ که پاداش بهشت را برای رستگاران فراهم سازد، در راه معرفت جلوتر نمی توان رفت. نیل به مراحل بعدی شناخت از طریق دل میسر است نه از راه اندیشه و استدلال. بئاتریس در نظر دانته همچون بانویی سبزقبا که پیراهنی به رنگ شعله های فروزان آتش در بر و حجاب سپیدی بر چهره دارد ظهور می کند. گرداگرد او را حلقه ای از شاخه ی زیتون گرفته است[۴۸].
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
پس از این مرحله است که شاعر به راهنمایی بئاتریس (نماد عشق کامل الهی) از نُه بهشت در قالب نُه فلک که مظهر مقامات سلوک است یکی پس از دیگری عبور می کند. بئاتریس روح را پس از طی این نه مقام به بهشت راستین هدایت می کند.
بهشت دهم یا بهشت علیین، بهشت بی زمان و مکان و بهشت بهشت هاست. در اینجا بئاتریس جای خود را به شخصیت دیگری می دهد که دانته از او با نام «سنّت برنارد» یاد می کند. این شخصیت که نام وی مأخوذ از یکی از قدیسان بزرگ تاریخ مسیحیت است، در کمدی الهی دانته نماد عقل کل و انسان کامل است. به منظور روشن تر شدن نظریه ی عرفانی دانته و مراتب فلکی در کمدی الهی این مراتب را در زیر نمایش می دهیم. چنان که ملاحظه می شود وجه مشترک سیرالعباد و کمدی الهی آن است که هر دو بر اساس ساختاری متأثر از عقاید حکیمان باستان و نظریات فلسفی رایج در قرون وسطا پایه ریزی شده اند، ولی تفاوت عمده در این است که دانته مراتب فلکی را یکسره در بهشت قرار داده است در حالیکه در سیرالعباد سنائی این مرحله، مرحله ی میانی تزکیه ی نفس است:
فلک ماه: ارواح بهشتی که در مرحله ی طلب مرده اند.
فلک عطارد: مرحله ی معرفت از راه عمل (ارواح کوشا)
فلک زهره: مرحله ی معرفت از راه اراده (ارواح عاشق)
فلک خورشید: مرحله ی معرفت از راه ادراک (فقها و متألهین)
فلک مریخ: توحید از راه عمل (شهسواران و شهیدان)
فلک مشتری: مرحله ی توحید از راه اراده (دادگستران)
فلک زحل: مرحله ی توحید از راه ادراک (خدای بینان و مجذوبان)
فلک ثوابت یا فلک البروج: مرحله ی ادراک فروغ مسیح و مریم
فلک الافلاک: مرحله ی ادراک فرشتگان و مراتب آنها
عرش الهی[۴۹]
۱۲-۳ مقایسه ی دور نمایه ی دو اثر
چنان که ملاحظه شد؛ درو نمایه ی هر دو اثر سیر روح در مقامات معنوی است که در قالب سفر باز نموده می شود. ماجرای این سفر از دهان راوی اثر که خود در نقش روح است بیان می گردد. از لحاظ صوری مراحل و منازل این سفر صورتی فلسفی دارد یعنی از طرح و پیرنگی مشاء اقتباس گردیده است. فلسفه ی قرون وسطایی اسلامی نوعی فلسفه ی نو افلاطونی را طرح می کند که تحت نام ارسطو مطرح می شود و با تعالیم او درآمیخته است. اساس این نظریه بر پایه ی سلسله مراتب عقول است که یکی به دیگری راه می یابد و در بالاترین مرتبه به عقل اوّل، حضرت الوهیت و در پایین ترین مرتبه به عقل عالم تحت که فلک قمر می رسد[۵۰]. این سلسله مجموعاً از ده عقل تشکیل یافته است که از عقل دوم به بعد، هر مرتبه یکی از افلاک منسوب به هفت سیّاره و نفس مربوط به آن را از طریق تفکر محض از بطن خود ایجاد می کند. در فضای تحت فلک قمر یعنی عالم خاک عقل با ماده مربوط می شود و از پایین به بالا به مراتب جمادی، طبیعی و بالاخره بشری دست می یابد که مرتبه ی سوم یعنی نفس بشری مدخلی برای راه یافتن به عقل بعدی می تواند باشد. عقل فلک تحت قمر که واسطه ی انسان و عالم علوی است «عقل فعّال» نام دارد. آدمی از طریق آموزش و الهامی که به واسطه ی نفس ناطقه یا عقل منفعل بشری از عقل فعّال کسب می کند. قادر است رفته رفته به مرتبه ای نایل شود که در زبان فلسفی «العقل المستفاد» نامیده می شود. این عقل در بالاترین مرحله ی کمال می توان گفت آیینه یا نمونه ی عقل فعّال است و تنها اولیا و انبیا و فیلسوفان قادرند بدان پایه برسند. نیل به این پایه را در زبان فلسفی «اتصال» نامند[۵۱].
رابطه ای که میان عقول وجود دارد مجموعاً وحدت عقل کلّی را موجب می شود و از این طریق انسان قادر می گردد عالی ترین حقایق خارج از حیطه ی بشریت را درک کند[۵۲].
در داستان های رمزی نیز که به شرح سیر تکامل روح اختصاص دارد، از سلسله مراتب عقول که روح به طی آنها توفیق می یابد یاد می شود. این مسیر غالباً به راهنمایی شخصیّتی رمزی و تمثیلی پیموده می شود که مظهر عقل فعّال است[۵۳]. عقل فعّال در سیرالعباد سنائی در قالب پیرمردی لطیف و نورانی وصف شده است و در کمدی الهی دانته در قالب ویرژیل، شاعر معروف پیش از میلاد که به زبان لاتین شعر می سرود و اشعار او بسیار مورد علاقه ی دانته بود. ولی دانته در طول ماجرا بارها ناتوانی عقل را در به کمال رساندن راه معرفت گوشزد می کند؛ برای مثال در بخشی از منظومه، ویرژیل در حالی که می کوشد در مواجهه با شیاطین دوزخ خود را خونسرد نشان دهد، می گوید: «گمان می برید که اگر مشیّت الهی و تقدیر مناسب نبود می توانستم علی رغم دام گستری های شما چنان که می بینید صحیح و سالم تا بدین جا رسم؟» در این قطعه که در کمدی الهی نمونه های فراوان دارد، دانته بر مسئله عنایت تأکید دارد و این که هر گاه عنایت حق تعالی توفیق سالک را سبب گردد، کسی مانع او نمی تواند شد. ویرژیل در ادامه می افزاید: «بگذار برویم زیرا خواست آسمانی چنین است که من کسی دیگر را در این راه ناهموار رهنمون باشم. شیطان که این بنشیند چنان از گردن فرازی فرود آمد که چنگک را در پای خود افکند و به دیگران گفت: دست از وی بدارید»[۵۴].
۱۳-۳ ساختار
کمدی الهی و سیرالعباد هر دو از ساختاری مشابه پیروی می کنند. این ساختار از سه بخش اساسی تشکیل یافته است که سه مرحله ی اصلی سفر روحانی را تشکیل می دهد.
۱-۱۳-۳ مرحله ی اوّل:
این مرحله آغاز بیداری روح و شروع سفر در قلمرو نفس است. شاعر در این مرحله با رذایل نفس روبه رو می شود. این مرحله را هر دو شاعر دوزخ نام نهاده اند. این مرحله در هر دو اثر با توصیف ظلمت مادّی و تیرگی نفسانی در زبانی تمثیلی آغاز می شود و با سیری در عالم عنصری ادامه می یابد. در آغاز این مرحله است که در هر دو اثر روح با راهنمای عقلانی خود رو به رو می گردد.
۲-۱۳-۳ مرحله ی دوم :
در هر دو اثر از هنگامی آغاز می شود که روح به راهنمایی عقل روشنایی سپیده دم را می بیند و سفر وارد بعد تازه ای می گردد. این بعد تازه در سیرالعباد با عبور از افلاک و ستارگان همراه است، به ترتیبی که پیش از این اشاره کردیم. تفاوت اصلی دو منظومه در این است که مرحله ی دوم یا میانی در «کمدی الهی» ورود به برزخ و طی طبقات هفتگانه ی برزخ است. لازم به توضیح است که بنابر اعتقادات پیروان آیین مسیح، مومنانی که به آمرزش امیدوارند برحسب مرتبه ای که در حسنات ثلاثه ی مسیحیت (احسان، امید، ایمان) کسب کرده اند در یکی از طبقات برزخ منتظر می مانند تا هنگام روانه شدن آنان به بهشت فرا رسد. اعتقاد به برزخ به این شکل در شریعت اسلام رسمیتی ندارد، هر چند چنین باوری در آموزه های مانوی وجود دارد، و بعضی حکیمان ایرانی نیز خواسته اند چیزی شبیه به آن را در دستگاه فلسفی خود داخل سازند، ولی به هر حال در سیرالعباد سخنی از برزخ در میان نیست. بلکه عبور از افلاک و ستارگان در همین مرحله آغاز می شود. حال آنکه در کمدی الهی، سیر افلاک در قسمت سوم سفر یعنی بهشت تازه آغاز می شود.
۳-۱۳-۳مرحله ی سوم :
یا مرحله ی نهایی در هر دو منظومه با رسیدن به حظیره ی قدس که همانا مرتبه ی عقل اوّل در سلسله مراتب فلسفی است پایان می گیرد. چنان که یادآور شدیم بهشت در کمدی الهی شرح عبور روح از افلاک و اجرام آسمانی یعنی سیارگان سبعه در عالم مثال است و این مرحله خود دارای سلسله مراتبی است که بر اساس آن درجه ی روحانیان معین می شود. ولی در نهایت هر دو منظومه با قرار گرفتن روح در ملکوت اعلی یا اقلیم نور پایان می پذیرد و دلیل «کمدی» خواندن منظومه دانته نیز همین عاقبت به خیر شدن روح است؛ زیرا بنابر تقسیم بندی ارسطو در انواع ادبی،اثری را که پایانی خوش برای قهرمان دارد، کمدی خوانند. در هر حال می توان گفت که اصلی ترین ساختاری که در هر دو منظومه خودنمایی می کند، ساختار سلسله مراتبی است. آنچه یادآوری آن بی مناسبت نیست این است که اگرچه دانته منظومه ی خود را به سه بخش اصلی «دوزخ» و «برزخ» و «بهشت» تقسیم نموده است امّا هر گاه این صورت را نادیده انگاریم و محتوای اثر را در نظر بیاوریم؛ خواهیم دید که در حقیقت برزخ دنباله ی دوزخ است و ادامه ی تصفیه ی روح از صفات ذّمیمه و میل به پرهیز از گناه که بر اثر توبه قوّت گرفته است. آنچه موجب اصرار دانته بر ایجاد ساختار سه بخشی در این اثر بوده است، احتمالاً توّجه خاص وی است به عدد سه که مظهر ارکان اساسی مسیحیت (پدر و پسر و روح القدس) باشد.
فصل چهارم
اشعار تعلیمی سنائی
فصل چهارم : اشعار تعلیمی سنائی
۴- موضوع پایان نامه ما
قدیمی ترین مثنوی عرفانی فارسی، مثنوی حدیقه الحقیقه یا فخری نامه سنائی است. این مثنوی هر چند در زمان خود بی نظیر بوده است، و بر سنتی دیرین در حوزه ادبیات تعلیمی فارسی استوار است. تورقی ولو گذرا و مختصر بر پیکره ادبیات منثور و منظوم فارسی نشان می دهد که نظریه های اخلاقی و تعلیمی که در دوره غزنوی اوّل به حدّ بالایی از رشد و تدوین دست یافته بود، در دوره غزنوی دوم(عصر سنائی) به اوج خود می رسد. و به قلم توانای این شاعر دوران ساز وارد مرحله تازه ای می شود. تاکنون بسیاری از محققان و تاریخ نگاران ادبیات فارسی اهمیت و برجستگی سنائی را در ادبیات عرفانی به طور کلّی، و در ادبیات تعلیمی به طور خاص، گوشزد کرده اند. علاوه بر فروزانفر و زرین کوب و شفیعی کوکنی، پورنا مداریان و دیگر محققان ایرانی، تنی چند از پژوهشگران خارجی نیز محورّیت سنائی در ادبیات تعلیمی منظوم فارسی را یادآور شده اند. از آن جمله نیکلسن، یان ریپکا، هانری ماسه، برتلس و دوبرن.
به راستی می توان گفت نام حدیقه الحقیقه برای این مثنوی عنوان با مسمایی است. نامی که چیستی آن را به روشنی در خور بازتاب بخشیده است؛ زیرا این مثنوی چنان که از نامش برمی آید باغی است که شکوفه های گوناگون فکر ایرانی را در خود گرد آورده است. سنائی صورت منطقی و ساختارهای فکری آموزش های اخلاقی را در قالب مثنوی قرار داد و البته همان طور که پیش تر دیدیم این کار قبل از او در مثنوی های فردوسی و حکیم اسدی طوسی و مثنوی راحه الانسان و سعادتنامه و روشنایی نامه سابقه داشت و به گونه ای از فرم خاص خود دست یافته بود. به عبارت دیگر همان طور که قصیده به ساختاری معین رسیده بود و از قواعد و قراردادهای ادبی خاص خود پیروی می کرد، برای قالب مثنوی نیز با سه درون مایه اصلی حماسی، قهرمانی، عشقی و غنایی و تعلیمی و اخلاقی، رفته رفته قراردادهایی تکوین یافته بود.
۱-۴ اشعار تازیانه های سلوک :
۱-۱-۴ مکن در جسم و جان منزل، که این دونست و آن والا
در این ابیات اخلاقی سنائی ، منظور این است که توّجه تو ، باید به جانب حق باشد نه به جسم و کشش های جسمی خویش روی آوری و نه حتّی به لذّات روحانیِ غیر از مشاهده حق ، و در بیت دوم تأکید دارد که هر چه ترا از دوست (= حق ) باز دارد ، چه کفر و چه ایمان ، باید از آن بر کنار باشی
مکن در جسم و جان منزل، که این دونست و آن والا